بیش از پنج میلیون سال است که هرازگاهی اخباری از رویت بشقاب پرندهها و انسانهای فضایی گزارش شده است. تاکنون هزاران برگ پرونده محرمانه برای اثبات وجود این پدیدهها تحت بررسی قرار گرفتهاند ولی هنوز هم بسیاری از جوانب مربوط به <فضاییها> ناشناخته باقی مانده است. موضع دانشمندان نسبت به این گزارشات نیز وضعیت را بغرنجتر مینماید. به نظر میرسد که آنها میل دارند این حرفها را رد کنند ولی باز هم چندان به حرف خود اطمینان ندارند. فضاییها ارتباط نزدیکی به ارتش، علوم و سیاستهای تحقیقاتی قدرتهای جهانی دارند و این موضوع در برخی از مدارک محرمانه موسسات سری دولتهایی همچون آمریکا مثل CIA، FBI، وزارت اطلاعات، ناسا و > NORADفرمانداری دفاع هوایی آمریکای شمالی) وجود دارد.
برخی بر این باورند که این موسسات نه تنها از وجود فضاییها آگاه هستند بلکه سعی دارند تکنولوژیهایی شبیه به تکنولوژی فضاییها را نیز بسازند و ظاهرا به دانشمندان گفته شده است چشم خود را بر روی این موضوع ببندند و در نتیجه موسسات سری به راحتی آزمایشات مخفی خود را انجام میدهند.
<لئوناردو اسپرینگ> فضاییشناس آمریکایی از طریق منبعی موثق >که میل دارد نامی از او ذکر نشود) مدرکی به دست آورد که حکایت از وجود موجودات فضایی داشت. این مدرک متعلق به شانزدهم جولای سال ۱۹۴۷ است و ظاهرا قطعهای از یک <شی پرنده> است. در آن سال پس از کشف این شی وقتی واحدهای نظامی و نیروی هوایی آمریکا این قطعه را مورد بررسی قرار دادند، به این نتیجه رسیدند که به دلایل مختلفی ممکن نیست ساخت کشور آمریکا باشد و با اطلاعات دقیقی که دارند، شوروی نیز نمیتوانسته آن را بسازد. وقتی کارشناسان نظامی آن شی را دقیقتر مورد بررسی قرار دادند، قطعهای شبیه به یک موتور اتمی درون آن یافتند. احتمالا این نیروگاه شبیه به یک تبادلگر حرارتی عمل میکرده است. یک قطعه پرنده نیز در قسمت جلویی این شی قرار دارد. دلایلی در دست است که نشان میدهد این شی با کنترل از راه دور هدایت میشده است. آیا این وسیله دلیلی بر وجود آدم فضاییهای کاملا پیشرفته نیست؟ و به گفته این محقق جالب اینجاست که آن موسسات سری ابرقدرتهای دنیا از این وسیله بهره گرفتهاند و از روی آن بمبهای اتمی را ساختهاند.
● آدم فضاییها در ماه
در سال ۱۹۶۹ سفینه <آپولو >۱۱ به ماه فرستاده شد. گروه فضانوردان از جمله <آرمسترانگ>، <کالینز> و <اولدرین> پس از چندین ساعت حرکت به سوی ماه، خبر دادند که چند گلوله نورانی اطراف پایههای سفینه هستند و با همان سرعت به دنبال آن حرکت میکنند. این گزارش کارکنان مرکز کنترل را نگران کرد. سه روز گذشت و هیچ انفجاری رخ نداد و آنها به ماه رسیدند.
دستیار آرمسترانگ سالها بعد در این باره میگفت: <گلولههای نورانی در فاصله سه فوتی ما بودند. سه بشقاب پرنده به قطرهای پانزده تا سیمتر. مثل این که از یک مخزن اصلی جدا شده بودند. صداهای عجیبی از فرستندهها میآمد. آرمسترانگ موج فرستنده را عوض کرد و به اوپراتور گفت: <میخواهم بدانم جریان چیه؟> اوپراتور خبر نداشت چه شده است و پرسید: <چی شده؟ آنجا اوضاع خوبه؟> یکی از فضانوردان گفت: <قربان، یک چیزهای بزرگی کنار دهانه انفجار سفینه هستند. خداوندا! مثل اینکه روی آن نشستهاند. انگار از روی ماه دارند به ما نگاه میکنند.> پنج ساعت بعد که روحیهها کمی بهتر شد آرمسترانگ و اولدرین تصمیم گرفتند از سفینه خارج شوند و به کالینز گفتند در سفینه آماده بماند تا در صورت بروز خطر به سرعت از ماه فرارکنند. دو فضانورد از سفینه خارج و در تاریکی گم شدند. در حالی که خانوادههایشان با چشمان هراسان بر روی زمین به مونیتورها خیره مانده بودند. زمان به کندی میگذشت تا اینکه بالاخره آرمسترانگ و اولدرین باز گشتند و آرمسترانگ آن جمله تاریخی را گفت <برای یک مرد قدم کوچکی است ولی برای بشریت پرشی بلند.> آنها اثری از آن شیهای فضایی پیدا نکرده بودند اما سالهای پس از آن فضانوردان بارها و بارها چیزهای مشکوکی را در اطراف خود دیدهاند.
● آیا فضاییها وجود دارند؟
در حالی که هرگز سند مطمئنی از وجود موجودات سیارات دیگر در دست نیست ولی بسیاری از مردم نمیتوانند قبول کنند که در کهکشانی به این بزرگی که اندازه آن در حدود صد هزار سال نوری است، هیچ موجود زنده دیگری نباشد. این موضوع تا حدی پیش رفته است که در سالهای اخیر توجه خیلیها به دولت آمریکا و ارتباط آن با فضاییها جلب گشته و در این رابطه داستانهای زیادی بر سر زبانها افتاده و فیلمهای زیادی ساخته شده است و راست یا دروغ افراد بسیاری گزارش دادهاند که با چشمان خود آدم فضاییها را دیدهاند.
● تجربه بعد از طوفان
نام من <لیندون> است و در <ساسکس> استرالیا زندگی میکنم. مدتی پیش وقتی سگهایم را بعد از طوفان برای هواخوری برده بودم، اتفاق خیلی عجیبی برایم افتاد. وقتی طوفان تمام شد توجهم به آسمان جلب شد. دو ستاره برخلاف بقیه ستارگان نور سرخ رنگی داشتند و سوسو میزدند و کاملا نزدیک سطح زمین بودند. این نورها تقریبا ده دقیقه ادامه داشتند تا اینکه من تصمیم گرفتم به خانه برگردم. وقتی به سوی خانه میرفتم به عقب نگاه کردم و دیدم که نور آن دو ستاره خیلی شفاف و سرخ شده است. بعد ستاره کوچکتر به سمت ستاره بزرگتر رفت. نور هر دوتایشان مثل ضربان نبض کم و زیاد میشد. بعد ستاره کوچکتر دوباره به جای قبلی خود بازگشت و پس از چند ثانیه به سرعت برق جهش کرد و به سوی آسمان رفت و ناپدید شد و کمی بعد خط سرخ رنگی که از آن باقی مانده بود نیز محو شد. چیزی که میدیدم برایم باور کردنی نبود به همین خاطر با خود گفتم حتما اشتباه کردهام. ولی روز بعد در روزنامهها خواندم که زنی یک بشقاب پرنده را که نور قرمز رنگی داشته در آسمان دیده است. این زن حتی پنجرههای این بشقاب پرنده را نیز دیده بود.
● حادثه در اودسا۳۲
سال پیش بود. برای اینکه بتوانم قرضم را بدهم خیلی کار کرده بودم. خیلی خسته بودم. به همین خاطر وقتی به خانه رسیدم کمی خوابیدم. آن روز یک روز آفتابی تابستانی بود و تمام اتفاقات در روز روشن افتاد. مادربزرگ من در جنوب شهر <اودسا> زندگی میکرد. وقتی خواب بودم او به همسرم تلفن زد و گفت: به استنلی بگو برود بیرون را نگاه کند. یک بشقاب پرنده دارد به سمت خانه شما میآید. من خارج از شهر زندگی میکردم و آن موقع خانههای زیادی آن جا نبود. وقتی بیدار شدم نشستم و کمی در این مورد فکر کردم و با خود گفتم مادربزرگ آدم جدی است. او شوخی نمیکند. بیرون رفتم به اطراف نگاه کردم و ناگهان در سمت غرب شهر، درست بالای برج رادیو و حدودا در یک مایلی خانهام، آن را دیدم. هیچ صدایی نداشت. من و همسرم خیلی هیجانزده بودیم. به سمت رادیو دویدم و آن را روشن کردم و موجها را عوض کردم. در یکی از موجها گوینده داشت میگفت: شنوندگان عزیز الان درست بالای سر ما یک بشقاب پرنده است. این بشقاب پرنده تقریبا ۲۰ دقیقه همان بالا بود. من و همسرم با اتومبیل به سمت برج رادیویی رفتیم. با سرعت در اتوبان پیش میرفتیم. بعد به یک جاده میانبر رسیدیم که به سمت محل بشقاب پرنده میرفت. وقتی کمی جلوتر رفتیم ناگهان اتومبیل خاموش شد و به هیچ صورتی روشن نمیشد. فکر میکنم این کار از طرف بیگانگان صورت گرفته بود. بشقاب پرنده که به رنگ استیل بود، چرخی زد و به سمت شمال رفت و به سرعت از نظر ما پنهان شد.
● تعطیلات در لهستان
این حادثه تابستان امسال اتفاق افتاد. زمانی که برای تعطیلات به <کوزوو> در لهستان رفته بودیم. ما هر شب بعد از شام برای پیادهروی با چند نفر از اعضای فامیل بیرون میرفتیم. آن شب هم به دشت و جنگلی که در نزدیکی محل اقامتمان بود، رفتیم. هوا تاریک بود و ما فقط با نور چراغ قوه میتوانستیم جلوی پایمان را ببینیم. یکی از پسرعموها یک دفعه گفت: سمت چپمان روی دشت گردباد شده است. به آن جا نگاه کردم ولی چیزی ندیدم. چند دقیقه بعد دوباره همان حرف را زد، من دوباره با بیحوصلگی به آن طرف نگاه کردم و برخلاف تصورم چشمم به گردبادی افتاد که انگار تازه شکل گرفته بود. آن گردباد به شکل سه حلقه دیسک مانند بود که بزرگترین آنها بالاتر از همه قرار داشت و هر سه با سرعتهای متفاوتی به دور خود میچرخیدند. اول زیاد مشخص نبودند ولی وقتی بیشتر به آنها نگاه کردم واضحتر شدند. کمی از آسمان روشنتر بودند، پدرم نور چراغ را به روی آن شی انداخت. انگار آن حلقهها فلزی بودند چون از نور چراغ قوه انرژی گرفتند و رنگشان مثل رنگهای شبرنگ براقتر شد. همهمان ترسیدیم و به سرعت به خانه برگشتیم. ولی آن شی هم دنبالمان آمد، دیگر مطمئن شده بودیم این نور متعلق به چیزی زمینی نیست. وقتی به خانه رسیدیم، هنوز آن جا بود.
روز بعد هوا با همیشه فرق میکرد. آن روز باد تندی میوزید و از صبح یک درخت شکسته روی جاده افتاده بود. نمیدانم آن چیزهایی که در آسمان دیدیم چه بودند ولی برای پذیرفتن وجود موجودات فرازمینی برای من کافی بودند.
منبع:www.aftab.ir